با تو تنهاترم

 تو این شب سرد بی‌ستاره
سکوت، سازآوازی داره
سقف خانهٔ من و تو
باز نشان از آواری داره...
 
فاصلهٔ چند قدمی ما
حکم فرسنگ‌ها را داره
از آخرین خنده انگار
هزاران قرن می‌گذره...
 
گوش کن هم‌قفسم
می‌شنوی صدای گسستنم را؟
در عمق این پوچی و خلا
آرام، در خود شکستنم را؟
 
این همه بهانه و انکار
این همه گرهٔ نو، آخر چرا؟ 
این همه سکوت و آزار
این همه بغض، آخر چرا؟
 
دیگه چه فرقی داره
دست تو دورتره یا نگاه من؟
وقتی نیست آغازی نو،
قهر تو سنگین‌تره یا گناه من؟
 
بر کدام ویرانی بگرییم
زیر این سقف که خانه نیست
آنچه گمان کردیم هست و نبود
یا آنچه بود و دیگر نیست؟
 
برو! بر درد زخم کهنه
عقربهٔ ساعت مرهم نمی‌ذاره
این دل، دیگه برهوته
هیچ بارونی توش گل نمی‌آره...
 
نکن از این ویران‌ترم
بگذر از این چشمان ترم
نداری تو گناه اما
با تو من تنهاترم

تالین ساهاکیان 

دیدار

 در کوره‌راه‌های عجیب زندگی 
که می‌رسند به هم گاهی صلیب‌وار
شاید بکند سرنوشت بازی    
ببینیم یکدیگر را دگربار...
 
شاید عاشقانه‌های گذشته
بگذرند از خاطرمان زنجیروار
شاید لحظه‌ای گمان کنیم
که عشق میان ما می‌شود تکرار...
 
اما نه دیگر محبوب نازنینم
نخواهد بود میان ما عشق جنون‌‌وار
چون از این نقطه گذر کنیم
راهمان جدا می‌شود بی‌انکار
 
اینجا آخر داستان من و توست
حتی اگر قسمت شود روزی دیدار
نه تو، عاشق دیروز خواهی بود
نه من، دل‌سپردهٔ جان‌نثار
 
شاید بزنیم آن روز لبخندی به هم
به یاد خاطرات آن عشق شکربار
مانند دو رهگذر در دو جادهٔ عمود                     
با چند خاطرهٔ مشترک در کوله‌بار...
 
در کوره‌راه‌های عجیب زندگی
که می‌رسند به هم گاهی صلیب‌وار
شاید بکند سرنوشت بازی    
ببینیم من و تو همدیگر را دگربار...
 
اما نخواهد بود نازنینم
دیگر بین ما عشق جنون‌وار
اینجا آخر داستان من و توست
این عشق هرگز نمی‌شود تکرار...
 
سراینده: تالین ساهاکیان