از کدام رویای دور
ره بردهای
به شب تاریکم
ای زن اکسیری رویا؟
سبزینهٔ کدام مهرگیاه
در رگهایت جاریست
که درخت
در حضورت روشن میشود
و برگهای نیمهجان
از وزش نفست
زبان به زمزمه باز میکنند؟
نظر کردهٔ کدام ستارهای
که حتی سایهات
مهتابی میکند
چهرهٔ سیاه شب را
و هر نگاهت
هزار خوشهٔ نور میآویزد
از هزار گوشهٔ تاریک وهم من؟
به افسون کدام افسانه ساحر شدهای
ای اغواگر مست
که چنین بیپروا
میگیری مرا از دیروز و فردا
و غرق میکنی
در نبض رمزآلود لحظه؟
و در تب مهآلود حضورت
لحظه جاودانه میشود
شب جاودانه میشود
من جاودانه میشوم.
سراینده: تالین ساهاکیان