روزی خواهی آمد
و پس خواهی زد
این هوای سنگین شده
از بوی دلمردگی را
این خفقان کشنده
این بغض نفسگیر را
و رها خواهی کرد
هر فریاد فرو خورده
از ترس مباداها را،
از قفس سوختهٔ سینهها
همهٔ آن نالهها و آهها را.
روزی خواهی آمد
آزادی
از پشت پرچینهای تردید
از روزنههای آخر امید
از سقفهای شکاف خورده
از حنجرههای بیرمق مانده.
روزی خواهی آمد
رهاتر از باد
سبکتر از نسیم
استوارتر از کوه
شادتر از بهار.
سوگند به نام پرشکوهت
که به خروش در خواهند آمد
روزی این زمزمهها
و تو را فرا میخوانند
به هزاران پژواک نامیرا.
روزی تو میآیی
آزادی
روزی تو میآیی.
سراینده: تالین ساهاکیان