باز چه میخواهی
ای اندوه؟
ای وفادارترین!
ای ماندگارترین!
ای انکارناپذیرترین!
ای ناگزیرترین!
با تو
من دیدهام
همهٔ خاکستریها را،
از درونیترین درونم
شنیدهام شکستها را...
با تو چله نشستهام
بر سر گورهای بیمرده
با تو خلوت کردهام
در رویاهای پژمرده...
با تو من رفتهام
از فریاد تا خفقان
از انکار تا خشم
از طغیان
تا آشوبهای سرخورده...
باز چه در چنته داری
ای شعبدهباز؟
کدام طرفهات را
هنوز رو نکردهای
که مرا
چنین تسلیموار
به دنبال خود میکشانی؟
مگر نمیدانی
از برم
تمام قصههایت را؟
چو همخوابهای
همه زیر و برت را؟
یادت رفته مگر
پیمودهام
هر برزن و کویت را؟
کجا میکشانی مرا
ای اندوه؟
ای وفادارترین؟
میدانی
که فردا بیتو باز خواهم گشت
میدانی
که فردا روز دیگری است...
سراینده: تالین ساهاکیان