بگذار دنیا بچرخد
تو با من بیا
به سرزمین پشت لحظه
به راز بینهایت درهیچ
به جادوی هیچ در بینهایت،
به تلاقی زمین و زمان
به تقارن دریا با آسمان
به بازی نورها
پشت پلک رنگینکمان
به شهر بیعقربه
به آوای سحرانگیز سکوت
به دریای زورقهای بیمقصد
به نوسان لحظه در امتداد جاودانگی...
بگذار دنیا بچرخد
با بزرگها و کوچکها
دورها و نزدیکهایش
تو با من بیا
به پشت لحظه
به همآغوشی رهایی و برابری
به آنجا
که خورشید و کرمشبتاب
به یک اندازه
به بیوزنی خودشان میبالند
و سیارهها
از مدار خودشان آزاد شدهاند
و کهکشانها
بوسههای شهاب
رد و بدل میکنند
و ستارگانِ بیخبر از نخوت
دور سیارکهای کوچک میچرخند
سوزان و گدازان
رقصکنان و چرخزنان...
بگذار دنیا بچرخد
تو با من بیا
به آنجا
که غمها
به سان لشکری مغلوب
پشت دیوارهایش فرو میریزند
و آشوب ویرانی را
در آرزوهایش راهی نیست
و رویاها
حبابوار رهایند
از مکر برکههایی
که مرداب میشوند...
بگذار دنیا بچرخد
تو با من بیا...
سراینده: تالین ساهاکیان